محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

شاهزاده کوچولو

شب یلدا

امشب اولین شب یلدای پسر نازمونه. البته نمیدونم چرا سر حال نیستی و مدام در حال غر زدنی بردیمت پیش دکتر گفت سرما خوردگی نیست و حساسیته.قربون هندونه ی خوشمزه ام بشم.مامانی خیلی شانس آوردی که امشب نخوردیمت هااااااااااااا ...
30 آذر 1392

بدون عنوان

پسر خوشگلم امروز سرما خورده و بیحاله.سرفه میکنه و موقع گریه صداش در نمیاد .مامانی فدات بشه گلم.منتظرم بابایی از سر کار بیاد و ببریمت پیش دکتر. خیلی ناراحتم  پسر نازم خیلی دوستت دارم زودی خوب شو مامانی زود زوووووووووووووووووووووووووووووودد ...
30 آذر 1392

بدون عنوان

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم بجای انکه انگشت اشاره ام را بسمت او بگیرم     در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو میبردم و نقاشی میکردم اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم بجای غلط گیری بفکر ایجاد ارتباط بیشتر میبودم بیشتر از اینکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم سعی میکردم درباه اش کمتر بدانم و بیشتر به او توجه کنم بجای اصول راه رفتن اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین میکردم از جدی بازی کردن کودک دست بر میداشتم و بازی را جدی میگرفتم در مزارع بیشتری میدویدم و به ستارگان بیشتری خیره میشدم بیشتر در اغوشش میکشیدم و کمتر او را بزور میکشیدم کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم اول احترام...
28 آذر 1392

موفقیت جدید

پسرکم دیشب 26 آذر ساعت 11 بود و داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردم .که یهو دیدم بابایی با خوشحالی داره صدام میکنه که بیام تو رو ببینم وقتی اومدم دیدم بلهههههههههههههه شما پاتو کردی تو دهنت و داری نوش جان میکنی.واقعا دیدن اولین های شما خیلی لذت بخشه.یعنی بخدا عاشقتممممممممممممم اینم مدرکش ...
27 آذر 1392

جشن تولد

قند عسلم  به مناسبت پنجمین ماهگرد شما شاهزاده کوچولو یه جشن 3 نفره من و شما و بابا جون گرفتیم .شما گل پسر کلی عکسای خوشمل انداختی.کیک و خودم درست کردم  هااااااا .یه همچین مامان هنر مندی دارین شما بعلههههه اینم عکسای شما گل پسر   ...
27 آذر 1392

بدون عنوان

مامان جون کلی واست لباس بافته منم تند وتند تنت میکنم و ازت عکس میندازم. چند روز پیش بردیمت آتلیه ......شاهزاده کوچولو اونجا خیلی جدی بودی و دریغ از یه لبخند و هرچی من و بابات بال بال میزدیم نمیخندیدی.ایشالا عکسا که آماده شد چندتاشو واست میزارم تو وبلاگ.........امروز بردیم موهاتو کوتاه کردیم خیلی خنده دار و خوردنی شدی.دوست دارم یه گاز گنده ازت بگیرم......... دردونه مامان حسابی پر جنب و جوش و شیطون شدی و هر چی شیر میخوری تبدیل میشه به انرژی.......باور کن از الان نشانه هایی از نبوغ رو دارم ازت میبینم پسمل خوشگلم             اینم چند تا از عکسای 5 ماهگیت    لاحول ولا قوه الا بالله ...
26 آذر 1392

5 ماهگی

عزیز من ..گل من ..5 ماهگیت مبارک صدرای نازم 5 ماه از با هم بودنمون گذشت و من و بابا هر روز بیشتر از پیش شاکر خداوند که شما فرشته کوچولو رو واسه ما فرستاد. پسر بلای من الهی قربونت بشم که این همه شیطون و ملوس شدی. دو تا کار خنده دار یادت دادیم و وقتی انجامشون میدی من و بابا کلی میخندیم. یکی اینکه زبون در بیاری و یکیم اینکه وقتی ساکتی با انگشت تند و تند میزنیم رو لبات و تو هم همون موقع از خودت صدا در میاریو با این حرکت ما صدات قطع و وصل میشه و خودتم خیلی خوشت میاد و با ذوق آواز خوندن و ادامه میدی دیرز رفتیم پیش دکترت و اجازه دادن که غذا کمکی و شروع کنیم. منم امروز یه فرنی خوشمزه واست درست کردم.وزنت 7 کیلو بود و قدت 66 و دور سر 41.5 و د...
25 آذر 1392

گریه های مامانی

تازه دو ماهت شده بود که احساس کردم یکم تو ابروت ورم کرده . کم کم بزرگتر  و کبود شد.گفتم شاید با دستت کوبیدی تو صورتت یا موقعی که خواستم آروغتو بگیرم خورده  رو شونم ولی بعد از یکی دو هفته که خوب نشد بردمت دکتر که گفت همانژیومه و ممکنه بزرگترم بشه و تا یکی دو سالگی هم طول میکشه تا جذب بشه .از مطب تا خونه همش گریه کردم . شبم که خواب بودی تا نگاهت میکردم آتیش میگرفتم و تا صبح فقط گریه کردم .آخه حیف از صورت  کوچولوی نازم نیست که بخواد این همانژیومه نامرد روش بشینه؟؟؟؟؟؟؟ خداجونم پسرمو بخودت سپردم امیدوارم که زود زود جذب بشه عزیز دلم . 
17 آذر 1392

4 ماهگی

25 آبان نوبت واکسنت بود .بردمت مرکز بهداشت و مسئولش کلی ترسوندمون و گفت اصلا نه وزن گرفتی و نه دور سرت زیاد شده و حتما ببریمت پیش یه متخصص. من و بابایی خیلی ناراحت شدیم. آخه عزیز دلم تو این دو ماه دیگه شیر مامانی نمیخوردی و با شیر خشکم فقط بازی میکردی . شیر خشکت و عوض کردیم بهتر میخوردی ولی هنوزم خیلی کم بود . بردیمت دکتر اونجا وزنت کرد و گفت خیلی هم خوبی با6400 و دور سر 40/5 و قدت 64 .گفت اگه هنوزم همینجور بودی آخر 5 ماهگی ببریمت که غذا کمکی و شروع کنی
15 آذر 1392